نمیدونم زندگی چهار راه عقل و تدبیره یا بزرگراه شانس و تقدیر !!
نظر شما چیه !!؟ شاید شما هم مثل من فکر کنی ... !! شایدم نه !! میدونید به نظر من تمیز دادن این دو از هم کار خیلی سختیه چون رابطه مستقیم داره با نوع نگرش ما نسبت به زندگی و اتفاقهایی که توی این مسیر برامون میفته ... اما اون چیزی که جالبه و اکثر ما آدما ازش غافلیم اینه که زندگی هر چی که هست با سرعت برق و باد داره ما رو با خودش میبره !! دم به دم، ثانیه به ثانیه، هر چی که به سمت جلو پیش میریم بار سنگینیش رو بیشتر روی دوشمون حس میکنیم، واقعش من اینجوری فکر میکنم هر کسی تو جریانات زندگیش مقاطع مختلف فکری و احساسی رو پشت سر میذاره تا به یک ثبات و یک سری از نتایج برسه !! و به نظرم مهمترین قسمت زندگی همه ما آدما همینجاست ... !! چون تو این مرحلهست که بر اساس اون نتایج، تصمیمات حیاتی زندگی ما آدما گرفته میشه و گاهاً این مقاطع و این تصمیم گیریها اونقدر طولانی و نفس گیر میشن که فرد احساس یاس و شکست و فروپاشی میکنه ...! به نظر شما آدمایی که به این مرحله از زندگی میرسن باید چکار کنن ...؟؟ به نظر من تنها یه چیزه که میتونه باعث بشه ما این دوران رو به راحتی پشت سر بذاریم :
فقط و فقط خواستن و خواستنه !! میل به تغییر و ضرورت تغییر رو احساس کردنه !! با توکل به اون کسی که از رگ گردن به ما نزدیکتره، همیشه و همه جا باهامونه و متاسفانه ما آدما هیچ وقت وجودش رو حس نکردیم !! همیشه و همیشه چتکه به دست، زمانی اراده به انجام کاری کردیم و میکنیم که همه معادلات تو ذهن ما به جواب رسیده باشن ... !!! من اعتقاد دارم برای اینکه بتونیم به اون ثبات و اون نتیجه مطلوب تو زندگی برسیم باید این حس و این روح در ما دمیده بشه ... !! اصلاً خط مرز بین خوشبختی و شور بختی آدما تو همینه وگرنه گوشت و پوست و استخون رو که همه دارن ... !!!
شما چی فکر میکنید ... ؟؟
این منم بیتفاوت !! ساز مخالف میزنم از سفید تا سیاه ... من مینویسم، تو بخوان !! تا درک کنیم خداوند راه رسیدن به هر آنچه در عالم هستی هست را در بطن ما، در درون ما قرار داده و تصمیم گیری رو به خودمون واگذار کرده ... !! کافیه توکل کنیم، از فضای غفلت بیاییم بیرون ... و پا در جادهای بذاریم که سازندهاش اونه و به خودش ختم میشه ...
کلمات کليدي :