شاید یکی از مهمترین کلید های آرامش بی تفاوتی باشه . البته نوع متفاوتی از بی تفاوتی، چون هنوز واژه ای برای تعریف اون ساخته نشده، شایدم شده و من خبر ندارم.
تو زندگی همه ما چیزها و افرادی هستند که ما اونا رو نمیپسندیم و احتمالاً به شدت باهاشون مخالفیم و حتی اعتقاد داریم که بعضی وقتا عامل بد بختی ما و خیلی های دیگه هستند و جالب اینه که اونچه رو که ما نمی پسندیدیم مورد پسند اونا قرار میگیره و اونا هم به نوبه خودشون با ما و روش زندگی ما مخالف هستن و احتمالا !!!!! احتمالاً که چه عرض کنم (بهتون بر نخورهها) صد در صد هر بار که با چنین افراد و یا چنین عقیدههایی مواجه می شیم (حالا چه تو قالب کتاب، دست نوشته یا چه میدونم فیلم و خلاصه از این جور چیزا) به شدت عصبانی می شیم و همش حرص می خوریم، آرزو می کنیم که ای کاش این قدرت رو داشتیم تا ریشه این جور افراد با این اعتقاداتشون رو بکنیم.
البته اینم بگم هرگز چنین قدرتی نداشته و نخواهیم داشت . نه ما نه هیچ کس دیگه، در هیچ زمانی، چون تاریخ اینو ثابت کرده که جنگ اعتقادی همیشه بوده، هست و خواهد بود .
اینجای کاره که دیگه مثل ..... تو گل میمونیم ! و دست به دامن خدا می شیم، خدا را به نفع خودمون میکشیم وسط میدون، حالا خنده دار میدونید چیه؟ اینه که همه طرفهای درگیر هم به نوعی خدا رو طرفدار خودشون میدونن. غافل از اینکه نمیدونیم خدا همیشه، همه وقت،همه جا باهامونه، کافیه دلتو پاک کنی رفیق، آهای !!! آره با توام، با خود خود تو؛ اگه باور کنیم و بدونیم که حقیقت محض فقط و فقط یکیه و اونم خداست و در انحصار هیچ کس دیگهای نیست، اون وقته که میتونیم دست از حق به جانبی برداریم (اینجاست که زندگی شیرین میشه) عصبانیت ما کمتر میشه و دیگران رو همانطور که هستند خیلی راحت با عشق، علاقه خواهیم پذیرفت . و خوب تر اون وقته که دیگران هم ما را همونطوری که هستیم میپذیرن.
من هر زمانی که احساس کنم یه جای کارم غلطه، یا مشکلی داره، اونو به خدا میسپارم و در عین حال برای اصلاح و بهبودش تمام تلاشمو میکنم و اگه تغییری در اوضاع حاصل نشد تسلیم حکمت خداوند می شم . شاید یه وقت دیگه یه جای دیگه به نوعی دیگه دستم رو بگیره.
میدونید دوستان در واقع این یکی از تضاد ها و تناقضات درون ماست . بابا علما، دانایان اهالی محترم شهر منطق، آخه مگه میشه که چیزی رو با تمام وجود بخوایم و برای رسیدن بهش تمام تلاشمون رو بکنیم و در عین حال نسبت به اون بی تفاوت باشیم، به حرف سادهست اما تو عمل نیاز به تمرین و مشقت و زمان زیادی داره . پس بیان مشکل خودمون و دیگران رو اون طور که هست درک کنیم و بپذیریم ، اما سعی کنیم حرص نخوریم و یادمون نره همین جا، در همین لحظه، یکی داره در گوشمون دائم زمزمه میکنه، فریاد میزنه که دوست دارم، تا ابد باهاتم، خوب گوش کن حتما متوجه میشی، آره درست فکر کردی صدای خودشه، خود خودشه ( خدا ). بیاین ازش بخوایم که اگه حکمتی تو کاره اونو به ما نشون بده، درکی بهمون بده تا حقیقت رو آنگونه که هست ببینیم نه اونطور که دلمون می خواد .
حرف دل:
خدایا !!! ازت میخوام کار درست و راه درست رو بهم نشون بدی تا وظیفه خودم رو به درستی انجام بدم و در عین حال نسبت به کل ماجرا بی تفاوت و بی تعصب باشم ، چون میدونم با همین بی تفاوتی میتونم سخترین کارها رو خیلی راحت انجام بدم، با شور و اشتیاق هدفم رو دنبال کنم و در نهایت نتیجه رو به خودت بسپارم و نسبت به شدن و نشدنش بی تفاوت باشم.
کلمات کليدي :