خواجه عبدالله انصاری از عرفای قرن چهارم و پنجم هجری است که مناجاتش بی بدیل، شاعرانه و مثال زدنیست:
الهی، نه کلید دارم که در بگشایم و نه کرم دارم که بر خود ببخشایم، ای یگانهای که در آفرینش مقدسی، چه شود اگر در دم بازپسین، مفلسی را به فریاد رسی ... !!
بی حکم تو چرخ، یک زمانی نبود ..... بی امر تو خلق را زبانی نبود
گر بگذری از کرده و ناکرده من ....... من سود کنم تو را زیانی نبود
حرفی رو که امشب میخوام بزنم شاید با تمام نوشتههای قبلیم فرق داشته باشه !! امشب میخوام از به جریان افتادن یک اتفاق، از یه زاویه جدید نگاه کنم !! امشب میخوام بنویسم، در مورد یک انسان، یک دوست، که من سردلبران میخوانمش !! تو زندگی، برای من هیچ چیز دشوارتر از این نیست که نتونم به هر دلیلی نام کسانی رو که چیزی به من آموختن و یا هدیه کردن بنویسم !! دقیقا یک سال و پنج ماه و نوزده روز و ده ساعت پیش با انسانی آشنا شدم ... !! انسانی بزرگ و شریف ... این آشنایی برای من واقعاً با ارزش بود، اون دقیقاً همون چیزی بود که فکرش رو میکردم !! هرچند مدت آشنایی ما بسیار کوتاه شد اما برای من باعث افتخاره که تونستم چیزهای خیلی زیادی رو تو همین مدت کم از ایشون یاد بگیرم ... میدونید دوستان ! تو این دنیا بعضی آدمها هستند که هیچ نام و نشونی از خودشون ندارن، شاید به ظاهر انسانی باشن مثل همه آدمای دیگه، اما در درون و در باطن، این آدما آبروی زمیناند، این آدما دلشون، روحشون زمینی نیست، راهشون به سمت بالاست ... برای همین همیشه اعتقاد داشتم و دارم، آدما بیخود و بیجهت بزرگ نمیشن، بزرگی راه داره قانون داره !! موندن و در کنار این اشخاص بودن هم، خودش بزرگی خاصی رو میطلبه که من اون رو نداشتم !! سردلبران صاحب ارزشهای بیشماری بود: گفتارش، اعمالش، اعتقاد و ایمانش، مثل یک گنج بود، یک گنج دربسته، که حتی بسته اون هم میتونست برای هر کسی با ارزش و زندگی ساز باشه !! به هر حال اون رفت و برای همیشه، برای من به یک راز تبدیل شد، رازی که هیچ وقت نتونستم جوابی براش پیدا کنم ... !!
حالا چرا این حرفا رو زدم .... میخوام بگم وقتی ما آدما دست کسی رو میگیریم، یا به کسی کمک میکنیم در واقع فقط به اون شخص خوبی نکردیم، بلکه به خود خوبی هم کمک کردیم، به یک جریان به یک اتفاق ( خوبی کردن ) !! حالا اگر ذات کمک کردن و بخشیدن در وجود ما آدما نباشه، شاید به ظاهر اتفاق خاصی نیفته اما در واقع ما اون جریان و اون اتفاق رو به تاخیر انداخیم ( خوبی کردن رو منظورمه ) !! قطار دنیا دیر یا زود ما رو به مقصد خودش میرسونه و ما اجباراً باید از اون پیاده شیم و مطمئن باشید خیلی شریف تر از اونه که از ما شکایت و گلایهای داشته باشه !! اون هیچ وقت از ما طلبکار نخواهد بود اما ما بهش بدهکار میمونیم ... !! هم به اون هم به آخرتمون !! سردلبران و آدمایی شبیه اون، فرشته هایی هستند که به دنیا و آخرتشون بدهکار نیستن ... به نظر شما برای همچین آدمهایی نباید دعا کرد !!؟ براش دعا میکنم از صمیم قلب، و از شما هم میخوام براش دعا کنید ... با انجام این کار ما به شخص خاصی کمک نکردیم بلکه به جریان افتادن یک اتفاق کمک کردیم، به خوبی کردن .... !!!
این منم بیتفاوت، تو دلم یه دنیا حرفه برای زدن !! اما خیلی از حرفها، رازها، احساسها و آرزوها هست که باید ناگفته باقی بمونه، چون بعضی وقتا این ناگفتههاست که رویا ساز و زندگی بخشه ....
کلمات کليدي :